مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با آنکه نفسهای پر از بـال زدن داشت در چشم کبودش رمق بودن من داشت گــلــدوزی پــیــراهــن او تا شب آخـر با من که نه! با اشک وغم و ناله سخن داشت می گفت: ببین پینه ی دستم شده بهتــر می گفت ولی آتش صد زخم به تن داشت میگفت: مهم نیست یکی دو سه جراحت یا اینکه نمی گفت چه دردی به بدن داشت از آرزوی خــوب شدن گـفـتــم و گفتم اما مگر این زخم، سرِ خوب شدن داشت؟! یک عمرنشستیم و دراین کوچه نوشتیم: ای شهر! مگر یک زن غمدیده زدن داشت؟ |